فريد خرسي
روزمرگي‌هاي يك جوان اهوازي

من زنده ام. این تقریبا تنها چیزیه که ازش مطمئنم
فعلا


چی بگم خب؟! الان اینجوریه دیگه
پ.ن: اعتراف می کنم این مزخرفترین چیزیه که تا حالا اینجا نوشتم. رسما هیچی نداشتم بگم ولی دوست داشتم یه چیزی بگم و یه ابراز وجودی بکنم! خودتون به بزرگی خودتون ببخشید
فعلا


تصور کن بابات برد پیت باشه مادرت انجلینا جولی! من یکی که اور دووز میکنم
فعلا


می دونی من معمولا فقط وقتی پنیر می خورم که هوس کرده کنم نه اینکه گشنه باشم. کدومتون اون پنیر دانمارکیا که جلد قرمز داشتن یادشه؟! همون پنیر خوشمزه ها! شاهکار بودن. اون موقع که تازه اومده بود منم تازه کلاس زبان می رفتم و هر روز صبح زور می زدم مه بتونم نوشته های روشو بخونم! یادش به خیر
فعلا


این جوابیه برای حرفای اقای برادر است

جناب آقای برادر عزیز اولا سلام! دوما خوبی؟ سوما آمار این یدالله زاده رو نگرفتی ببینی جریان این تخم و ترکه اش چیه؟! چهارما قیافه یدالله رو تصور کن وقتی نوه اش رو بغل میکنه
خب چرت و پرت بسه بریم سر حرفات
اقای برادر ربون اون موهات - راستی موهاتو که کوتاه نکردی- خود خرم هم این چیزایی که گفتی رو می دونم و می فهمم. ولی اولا که آدم هرچقدر هم به ... بذاره یه جاهایی اور دوز می کنه دیگه. قبول کن. بهد هم می ترسم می خواد خوشت بیاد می خواد بدت بیاد ولی می ترسم. اینجا هوا گرمه خیلی هم گرمه منم داغ کردم. اخه فکر کن هوا گرم باشه جیبت خالی باشه اینا هیچی دوست دخترم رو هم دو ماهه که ندیدم - چراش مفصله حال ندارم بگم- به قول قلی ما که اینجا کف بالا اوردیم کککککککککف بین خودمون بمونه بدجوری کف کردم این یکی رو جدی می گم. توی همون پست گفتم یه یازده دقیقه توپ می خوام. واقعا می خوام ولی خودت که بهتر می دونی... هرچند تو وضعت با من فرق می کنه. تو در رفتی نه اینکه رفتی عشق و حال ولی خب رفتی. چیزی که برای من پیش نیومد یعنی پیش اومد ولی نشد که بشه -که اینم جریان داره- می ترسم بعضی وقتا فکر می کنم شدم آقای خان داداش همش افتادم جلوی تی وی و کانال عوض می کنم
ببین رک بهت بگم: اگه از این شهر و دیار کوفتی در نرم - نهایت تا دوسه سال دیگه- دو حالت دارم: یا زن می گیرم و می شم یه اسکولی مثل چنگیز یا زن نمی گیرم و می شم یه الاغی مثل علیرضا می فهمی که چی می گم؟
اینجا هیچ چیز و هیچ کس عوض نشده تا همه چیز و همه کس پیر شدن حتی من و این کار رو سخت تر می کنه. تو می فهمی چی میگم البته اگه بخوای
با تمام این حرفا من آدمیم که برای اینکه خوش باشم به ترک دبوار هم می خندم و همه چیز چ...! ولی به هرحال بعضی وقتا می زنه بالا دیگه چه می شه کرد؟
خلاصه اینجوریه. اینا رو گفتم که بدونی شاید به درد خودتم بخوره
فعلا


موهامو زدم! از ته
فعلا


نمیدونم با خوندن این جملات چه فکری می کنی. اهمیتی هم برام نداره البته ولی مینویسم تا بخونی چراشو هم تو خوب میدونی هم من
حالم بده اونقدر بد که خوبم. اصلا به این کار ندارم که دیروز چی شده یا فردا قراره چی بشه. منظورم اینه که دیروز هرچی شده خب شده دیگه. فردا هم یه جوری می شه. یعنی اونقدری عرضه دارم که یه هپی اندینگی چیزیش تهش بمونه. فقط به این فکر می کنم که الان چی میشه یا الان چی می خوام. تا نیم ساعت پیش تنها چیزی که می خواستم یه یازده دقیقه توپ بود. یازده دقیقه ای که تمام درونم رو باهاش بریزم بیرون و بعدش هم بخوابم. تخت بخوابم حتی شده پنج دقیقه ولی بخوابم جوری که به هیچ چیز و هیچ کس فکر نکنم حتی به خودم. ولی الان دیگه اونو نمی خوام الان دلم دعوا می خواد. اره دعوا. دوست دارم ده تا مرد گنده بیافتن به جونم و تا جون دارم بزننمو یعنی اولش می خوام با صورت برم تو دماغ یکیشون. اونی که از همه زشت تره بعد هم تا جا دارم کتک بخورم. به این شرط که دندونای جولومو نشکنن. آخه بعدش می خوام نیم ساعت ولو بشم رو زمین و بعدش بزور از جام پاشم و تلو تلو بخورم و برم مهسا دوست دختر 2-3 سال پیشم که بچه آبادان بود رو پیدا کنم - حتی نمی دونم کجاست- و ببینمش. می تونم قیافش رو تصور کتم که با دیدنم اون چشای بزرگش بزرگتر می شه و هزار تا سوال احمقانه ازم می پرسه. جواب سوالاشو بش نمی دم و فقط ازش عذرخواهی می کنم کار خاصی نکردم ولی دلم می خواد ازش عذرخواهی کنم. بعدش همونجوری با اون چشای گشادتر شده اش ولش کنم و برم. و از این مزخرفات هولدنی. بعدش... بعدش نمی دونم چیکار کنم یا چی میشه. بعدش رو تو بگو سپیده. تو شاید بدونی بعدش باید چه کرد. چمی دونم شایدم ندونی. همش تقصیر تو شد سپیده. اونقدر دوستای خوبی بودیم که دیگه نمی تونم این دوستیای احمقانه رو که فقط برای انتخاب کردن رنگ ملافه هاست تحمل کنم. شدم عین جنده ها. هر روز با یکی. هر ساعت تو فکر کشف یکی. خدا لعنتت نکنه. دلم برات تنگ نشده سپیده دلم برای بانو تنگ شده. دلم می خواد صدای بانو رو بشنوم. می خوام برم. کجاش مهم نیست. یعنی هست ولی الان ن. الان فقط می خوام برم
فعلا


دوست‌داشتني‌ها

Magnum Photo
hichkas
TRANSLATION
My Photos

!ما اينيم

فعلا حرفي درباره خودم ندارم،بعدا ميگم



<-----پست الكترونيك <-----ارتباطات

آرشيو

10/01/2003 - 11/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
05/01/2004 - 06/01/2004
06/01/2004 - 07/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
08/01/2004 - 09/01/2004
09/01/2004 - 10/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
02/01/2005 - 03/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005
04/01/2005 - 05/01/2005
05/01/2005 - 06/01/2005
06/01/2005 - 07/01/2005
07/01/2005 - 08/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
09/01/2005 - 10/01/2005
11/01/2005 - 12/01/2005
12/01/2005 - 01/01/2006
01/01/2006 - 02/01/2006
02/01/2006 - 03/01/2006
03/01/2006 - 04/01/2006
04/01/2006 - 05/01/2006
05/01/2006 - 06/01/2006
06/01/2006 - 07/01/2006
07/01/2006 - 08/01/2006
08/01/2006 - 09/01/2006
09/01/2006 - 10/01/2006
10/01/2006 - 11/01/2006
11/01/2006 - 12/01/2006
12/01/2006 - 01/01/2007
01/01/2007 - 02/01/2007
03/01/2007 - 04/01/2007
04/01/2007 - 05/01/2007
05/01/2007 - 06/01/2007
06/01/2007 - 07/01/2007
11/01/2007 - 12/01/2007
04/01/2008 - 05/01/2008
06/01/2008 - 07/01/2008
07/01/2008 - 08/01/2008
08/01/2008 - 09/01/2008
09/01/2008 - 10/01/2008
01/01/2009 - 02/01/2009
06/01/2009 - 07/01/2009


پيوندها

Agha DaDaSh!
NeDa
Mr. President
acetaminophen
aaab
ahwazok
bache mis
raul4ever
nemesis
cigari
chemidunam
ghara!!
navid ronaldo
kianpars
Yeki az Paris
Don Quichotte
bahare
farima