فريد خرسي
روزمرگي‌هاي يك جوان اهوازي

امروز عصر بايد برم كلاس عكاسى،سه شنبه هفته قبل يكى از دخترا چراغ سبز نشون داد كه بله.اگه فرداى اون روز ميديدمش حتمى سيستم رو باهاش ميچيدم.ولى ديروز شنبه حسش پريد.راستش رو بخواين دختراى زيادى تو زندگيم نبودن و اونايى كه بودن هم عمر روابطمون كوتاه بوده.نه اين كه بخوام كلاس بزارم و بگم كه من اصلا بدم مياد و اين حرفا.اتفاقا خيلى هم خوشم مياد! و خوش خوشانم ميشه.ولى خيلى حس اين جنقولك بازيا رو نداشتم.اون تلفن كردنا و سه ساعت حرف زدنا و... همين هم شده كه چندان روابط عموميه بالايى ندارم و همين ديگه و نداره.خلاصه اين كه نميدونم امروز چيكار خواهم كرد.شايد سريعا با هر جون كندنى هست سيستمو بچينم و شايد بذارم تا خودش سيستمو بچينه(كه چشمم آب نميخوره خودش پا پيش بذاره) شايدم كلا گند بزنم به همه چيزو رسما انكش كنم(كه بازم بعيد نيدونم چون ذاتا اين كاره نيستم) نميدونم نميدونم.
قربا شما خرس گيج
فعلا


barooooooooooon

امروز عصر چنان بارونى اومد كه من در عمر صد و نود ساله ام !!! نديده بودم.اولش يه رگبار زد و قطع شد.ربع ساعت بعد صداى رعد و برق بود كه بلند شد و چه صدايى بعد برق رفت و بارون شروع شد.چه بارونى بعد از يه مدت تگرگ اومد تقربا نيم ساعتى طول كشيد.هردونه تگرگ يك كم از يه فندق كوچيك تر بود.از نكات منفيش اين بود كه يه بلايى سره خواهر باغچه عقشوليم اومد.پدرم ميگفت مركز شهر پره آب بود.مطمئنا طرفاى باغ شيخ و
اون ورا الان درياچه بشه پيدا كرد.درياچه فاضلاب
p.n:emrooz asr manzooram shanbe bood
فعلا


تا همين يك هفته پيش فكر ميكردم هيچ بلاك نويسى تو اهواز نيست و هميشه ناراحت بودم كه اين همشهريا اين همه ايترنت رو چيكار ميكنن؟چرا بلاگ نمينويسن؟ خمين طور در جهلمون بوديم كه نميدونم چجورى سر از قمارباز در آوردم.از اونجا رفتم اهواز پاتوق و از اونجا سر از لينكستانش درآوردم.آقا ما رو ميگى!چشامون چارتا شده بود كه ااااااااااااا اين همه بلاگ نويس تو اهواز هست و ما بيخبريم.آدمايى كه خيلى زودتر از من فهميدن بلاگ چيه.خلاصه اين شد كه تلاشى رو در راستاى ايجاد ارتباط باهاشون انجام داديم تا ببينيم جواب ميده يا نه.البته جالبيش اينجاست كه احتمالا من ايشون كه رفيق ايشونه رو ميشناسم.يعنى حدود يك ماهه كه داريم تو كانون تئاتر با هم كار ميكنيم.ولى نه من از بلاگش خبر داشتم نه اون از بلاگه من باخبره(البته ميگم احتمالا هنوز معلوم نيست) حالا تا ببينيم چى ميشه
فعلا


اااااااااااااااااااااا آقا من اصلا فكر نميكردم اينقدر بلاگ نويس توى اهواز باشه.اولش كه ابشون رو پيدا كرديم ديشب هم هوشنگ رو.جالبيش اينجاست كه همين هوشنگ يه بخش لينكستان داره كه به من هم لينك داده در حالى كه من اصلا خبر نداشتم.داريم از تنهايى در ميايم.
راستى امروز اهواز اولين بارون رو به خودش ديد.
فعلا


از قرار كسي نفهميد تقييره اينجا چي بوده نه؟؟ بابا يه نگاه به زير اسم بلاگ بندازين يه جمله كه بيشتر نيست! يه روز كه داشتم از دانشگاه ميزدم بيرون اومد به ذهنم چطوره؟ها
فعلا


larijani

همشهرى عزيز يه چيز ديگه
من رياضيم خوب نيست(مترجميم ديگه) تو ميدونى دوازده ميليارد ريال يعنى چقدر؟؟ جون من اگه ميدونى به منم بگو.آخه اين لاريجانى ميخواد يه همچين پولى رو خرج كنه براى ساخته سريال امام حسين.!!!!! درست خوندين دوستان دوازده ميليارد ريال+لاريجانى=سريال و فيلم امام حسين
فعلا


امروز عنوان بحث شبكه خبر رو كه خوندم خنده ام گرفت.
بسيج و نقش آن در توسعه و سازندگى كشور
حواست هست همشهرى؟!
فعلا


به دليل چت بودنم، سفرم به ديلم چندان حال نداد و حوصله ندارم از دبلم براتون بنويسم با عرض شرمندگى.
فقط همين رو بگم به تعداد سكنه اونجا موتور پيدا ميشد اونقدر موتور سوار زياد بود كه نگو.ديگه... يه چهارراه بود كه بهش ميگفتن سه راه !!!!!!!!.ديگه.... كل راه اهواز تا ديلم سه ساعت و خورده ايه و تو اين سه ساعت فقط سه بار ميپيچى آى اين مسير مستقيم آى مستقيم بود آى مستقيم بود.... ديگه... همين ديگه ساحلش هم تر تميز بود و توش كار كرده بودن يه عروس دريايى هم ديدم.بعد هم رفتيم بازار قديمى كلى خريد كرديم.
پ.ن:آقا يه بسته سى دى خام پنجاه تايى چقدره؟من يه بسته خريدم نه و دويست
فعلا


آقا جاتون خالى چتى زدم كه بيا و تماشا كن.نصفه شبى بيخوابى زده به سرم تازه قراره فردا صبح زود پاشيم بريم ديلم.با اين وضعيت خيليه كه بيدار بشم
الانم يه جمله فلسفى اومد به ذهنم
زندگى چيزه مزخرفيه ولى عجيب اميدى بهش دارم
برم ببينم ميتونم بخوابم.قربان شما خرس چت
فعلا


agha salam avalan bazam begam rast click/encoding/gozine akhar
dovoman inja ye kami goozpich nashode?
sevoman inja ye tagheere koochik karde har ki fahmid oon chie neshoon mide cheshmaye ye akass ro dare
hala che tagheeri?
felan


زندگى من مزخرف ترين كمدى ايه كه ديدم.جالبيش اينجاست كه مجبورم تا آخرش روى صندليم بشينم.خدا كنه چس فيلام تموم نشه
فعلا


zendegi

هىىىىىىى زندگى هىىىىىى
شاشيدم به اون سيستمت هىىىىىىىىى
فعلا


صعود قوها
آرش جان اين بارسا هنوز دسته يكه؟
فعلا



ديشب چند تا بلندگو گذاشته بودن چند جاى طالقانى (فكر كنم نيروى انتطامى وصل كرده بود) و وصل كرده بودن به راديو.حالا فكرشو بكنين ساعت شده بود نه.
گنجشك لالا مهتاب لالا لالالالايى لالالالايى
فعلا


تحقير روباه، پرواز ماتادورها
هلند شش اسكاتلند صفر
نروژ صفر اسپانيا
فعلا


I’m not scared any more.


اينم از افاضات بانو بريتنى اسپيرز---زير هجده نخونن بد آموزى داره
فعلا


ديروز يه حرف جالب شنيدم.از قرار زمان انتخابات شوراها كانديداهاى عرب به عربها قول دادن تدريس زبون فارسى رو در مدارس ممنوع ميكنن.همين شد كه تمام شوراى شهر اهواز كوفتى (به جز يكى از علال بدل ها كه به نظرم اون هم استعفا داد) عرب شدن.(كسى دو زاريه منو نديده!!!!!)
فعلا


با كمى تاخير اين هم از ميس ورلد كانادا كه ايرانيه و جالبه كه تقريبا هيچ واكنشى رو در موردش نديديم حتى در وبلاگها (البته فكر كنم زهرا يه لينك داده بودن از اين خبر) خلاصه اين كه خوشكله.اينجا مختصرى در موردش نوشته و چند تا والپيپر هم ميتونين بگيرين.در ضمن دوستداران اين بدكاره جنيفر ميتونن اينجا چند تا والپيپر بگيرن ازش.
فعلا


حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر .
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر..
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر...
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر....
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.....
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر......
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.......
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر........
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.........
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر..........
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر...........
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر............
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.............
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر..............
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر...............
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر................
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.................
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر..................
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر...................
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر....................
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر...................
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر..................
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.................
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر................
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر...............
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر..............
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.............
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر............
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر...........
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر..........
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.........
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر........
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.......
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر......
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.....
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر....
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر...
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر..
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر.
حالا؛ نزدیکتر بیا، و کلید باغ را از من بگیر


ديروز چارشنبه كلاس براى تمرين بهمون ندادن.ما هم رفتيم نشستيم توى چمن ها و تمرين كرديم.سواى سر شدن ماتحت مباركم!نشستن با اين شلوار لى تنگ مصيبتى بود.خلاصه قرار شد امروز بريم دعوا.سر همين چهل و پنج دقيقه آخر كلاس رو دودر كرديم كه بريم كتك كارى كه به صورت مسالمت آميز حل شد.ولى ديروز دو تا پسر عرب اومدن سر تمرين و بعد هم رفتن.امروز كولى بازى راه انداختن كه دارين با اين نمايش عربا رو خراب ميكنين.جالبيش اينجاست كه هم كارگردان هم دستيارش(كه فعلا همه كارست و كلا تجربش از همه بيشتره) هر دو عربن(هم چند تا از بچه هاى خودمون).سر همين امروز حدود دو ساعت بحث شد كه چرا عربا اينجورين كه خودشون هم حضور داشتن.جالب بود امروز حرفايى زدم كه تو اين نوزده سال تا حالا بهشون فكر نكرده بودم. كلا بحث قشنگى بود.ولى هنوز يه عده از اونا دارن زور ميزنن كه نذارن كار كنيم.تا چه شود.
فعلا


ميگم شما تازگيا يه آهنگ از ستار گوش نكردين؟پست 6 نوامبر رو ميگم.در ضمن اون سوالت خيلى باحال بود.
آيا زندگى قبل از مرگ وجود دارد؟
فعلا


بيست و دو آبان هشتاد و دو رو هميشه به خاطر بسپارين.نه.نه شيرين عبادى نوبل گرفت نه ايران جام جهانى رو برد.مهمتر از اينها.من كارت دانشجوئين گرفتم.(چارتا دو نقطه دى)
باتشكر خرس دانشجو
فعلا


همينطورىها بيست ويك/مىتوانستم سر به هوايت باشم/امير آقايى

آسمان ابر دارد،
من ندارم.
خورشيد دارد،
من ندارم.
ماه دارد با هزار هزار ستاره،
من ندارم.
كوه دارد و دريا،
من ندارم.
اما آسمان كاغذ ندارد
قلم ندارد
و حتي شورى براى شعر گفتن،اما من دارم.
همين خيال كودكانه كافيست
براى يك عمر زيستن.
فعلا


يا ميشه يا نميشه. اگه بشه چى ميشه.خدا كنه بشه.دعا كنين بشه.آخه اگه بشه خيلى خوب ميشه.كلا ايندفعه بشه بهتره.در اين مورد اصلا خوبه كه بشه.عاليه اگه بشه.جون من بشو.مرگ من بشو.دعا كنين بشه.اگه به شانس من باشه نميشه.خداييش دعا كنين بشه
فعلا


يه مثلى هست كه ميگه آب باريكه جوغش رو پيدا ميكنه ( يه چيزى تو همين مايه ها البته شايدم نگه).حالا ما يه دفعه اومديم اين سيستم نظرخواهى رو راه بندازيم،اشتباهى به صفحه نظرخواهى خودم لينك دادم.ديشب يه سرى زدم ديدم اولين نفر اين آقا فريد گل گلاب بوده كه اومده برام پيغام گذاشته.دومين نفر فكر ميكنين كى بوده؟البته مسلما نميشناسينش.خلاصه نميذونم اين بنده خدا چه جورى سر از بلاگ ما در آورده و گفته بيا سايت من و اين صحبتا.وقتى رفتيم كلى كف كرديم كه فتبارك الله... ولى بعد كه فهميديم پوليه كلى پنچر شديم.خلاصه آقايون برن يه سرى بزنن بد نيست.
فعلا



همينطورىها چهار/مىتوانستم سر به هوايت باشم/امير آقايى

صد يا شايد
هزار سيگار
به انتظار آمدنت
سوخت و دود شد.
نمىدانم،
شايد تو
با فندكم قرار گذاشته اى.
چون هنوز
صد هزار سيگار ديگر
گاز باقى دارد. فعلا


sistom

salam az gharar har chi khodemoono jer dadim hanooz chapaci minevisim.vaghty mikhyd bekhoonid rooye safhe rast click konid va dar ghesmate encoding az do gozine akhar har kodoom ro alamat nazade bood entekhab konid dorost mishe
felan


نميدونم چجورى سر از اينجا در آوردم.ولى اين آهنگ قشنگ با اون صداى زنونه و عجيب (كاش بگه خواننده كيه و از كجا ميشه گير آورد؟) همراه شد با خوندن اون مطلب پائينى(با اسم هست و نيستم) تا چند لحظه شوكه شدم.جدى ميگم.تا چند لحظه تو حال خودم نبودم.دمش گرم و دم اونى كه بهش لينك داده بود.
فعلا


عزيزم اين خوبه كه تابع جمع دو نفرمون باشيم.ولى اينجا كى ميشه جمع؟
فعلا


تنها باد/سهراب
سايه شدم،و صدا كردم:
كو مرز پريدن ها،ديدن ها؟كو اوج <نه من>،دره<او>؟
و ندا آمد:لب بسته بپو.
مرغى رفت،تنها بود،پر شد جام شگفت.
و ندا آمد:بر تو گوارا باد،تنهايى تنها باد!
دستم در كوه سحر<او> مىچيد،<او> مىچيد
و ندا آمد،و هجومى از خورشيد.
از صخره بالا شدم.در هرگام،دنيايى تر،زيباتر.
و ندا آمد،بالاتر،بالاتر!
آوازى از راه دور:جنگل ها مىخوانند؟
و ندا آمد:يادى بود،پيدا شد،پهنه چه زيبا شد!
<او> آمد، پرده ز هم وا بايد، درها هم.
و ندا آمد:پرها هم.
فعلا


هيچ موقع ساعت دو نصف شب نشينين پاى برنامه مستند در مورد مارها.نتيجش همين ميشه كه من شدم.
فعلا


hi

روى جلد مجله عكس رو ديدين؟بعد فروكش كردن تب شيرين عبادى يادآورى خوبى بود. يك سرى عكس هم از خانوادش داخل مجله چاپ شده كه كه فكر نميكنم توى هيچ منبع اينترنتى بشه پيدا كرد.البته توضيحاتش در مورد عكس هاى استقبال ميتونست بهتر باشه.
فعلا


تا مدت ها به ارتباط چايى داغ و دايى چاق فكر مىكرد.از اون به بعد هميشه شير رو سرد ميخورد.
فعلا


قرار شده هر جلسه روخوانى نمايشنامه يك شعر ببريم و جلوى همه بخونيم.اون شعرى كه توى پست شش نوامبر نوشتم(صداى ديدار از سهراب) هم اولين شعريه كه بردم. هر شعرى كه خواستم ببرم بخونم اينجا هم مىنويسم.
فعلا


خيلى عجيبه منى كه همه چيزو اينجا مينويسم،از خبر گوزيدن همسايه عمه پسر داييم تا نتايج بازيهاى رئال و سياست هاى آرنولد،حالا يادم رفته بگم سر از كانون فرهنگى دانشگاه در آوردم.با توجه به فقدان عناصر ذكور(داره يواش يواش به بحران تبديل ميشه) در دانشگاه(قبلا گفته بودم.وارد كه ميشى فكر ميكنى وارد دبيرستان دخترونه شدى)پرت شديم از ماجرا.هيچى خواستم بگم پسر كم هست و بازيگر براى نمايش ندارن به همين علت احتمالا يكى از نقش هارو ميدن به من كه گند بزنم بهش.همين
فعلا


بالاخره اين لينك دادنا جواب داد و اين آبجيمون ميل زده كه يكى از طريق بلاگ تو اومده به بلاگ من.بعد گفته يه نگاه اجمالى انداختم به بلاگت( و اين يعنى اصلا هيچى از اينجا نخونده).ولى دمش گرم چند تا توضيح برام فرستاده براى بلاگم.در ضمن خانوم دامپزشك مگه حتما بايد مشهدى باشم تا به يه مشهدى لينك بدم؟نه بچه اهوازم.يه چيزى نوشتى در مورد سال اولى ها كه فرط فرط سر كلاس گوش ميدن خوب آره ديگه ما ترم يكيها همينيم ديگه.ولى بهت قول ميدم چنين نبوده،چنين هم نخواهد ماند.
فعلا


دو نظر متفاوت در مورد يك نطق.شما چى فكر ميكنين.
فعلا


kore

بيشعوريم.همين.فقط همين دليلشه.نه تقصير آمريكاى جهانخواره نه اسرائيل خونخوار.بيشعوريم.هر بلايى هم سرمون بياد حقمونه.
فعلا


kar mikoni?


dddd

يكى به اين مرتيكه سعد قذافى بگه داداش، باشگاه مىخرى بخر.فوتبال بازى مىكنى بكن.دوپينگ مىكنى بكن.فقط اون ريش مسخرتو بزن.آدم ياد بچه عرباى حزب اللهى مىافته.
فعلا


,

كى بود ميگفت بگوويچ بايد بره؟؟اين وينگو بچه اهوازه حواستون باشه ها. اين چلنگر منو كشته با تيپ اسپرت زد ناش
فعلا


;hvj,k

گربه هاى فضايى!!!!!يادتون مياد؟؟از معدود كارتونهاى شاهكارى بود كه ظهرهاى جمعه رو باهاش ميگذرونديم.هيچ موقع اين جمله اش يادم نميره
آيا گوجه فرنگى يك ميوه است
فعلا


ديشب ما داشتيم با پسر خالمون چت ميكرديم(دندون پزشكه و ميامى زندگى ميكنه).گفتم چى ميكنى؟ گفت دارم مست ميكنم منتظرم گرل فرندم بياد.آقا ما كلى سوختيم.بعد هم ميگه جات خالى.آقا ما ديگه گرگرفتيم.به هر حال بو لاستيك سوخته اگه مياد از اين بلاگه.
فعلا


هيچيمون به آدما نرفته(خرسيم ديگه).بعد از قرنى كه اين سيستم نظرخواهى راه افتاد،از قرار قسمت نظرخواهى هر مطلب بالاى اون مطلبه.ديگه خودتون يه جورى تحمل كنين.به هر حال اينم يه نوعشه.
فعلا


hiiiiiiiiiiiiiiiiiii


با سبد رفتم به ميدان،صبگاهى بود.
ميوه ها آواز ميخواندند.
ميوه ها در آفتاب آواز ميخواندند.
در طبق ها ،زندگى روى كمال پوست ها خواب سطوح جاودان مىديد.
اضطراب باغ ها در سايه هر ميوه روشن بود.
گاه مجهولى ميان تابش به ها شنا ميكرد.
هر انارى رنگ خود را تا زمين پارسايان گسترش ميداد.
بينش هم شهريان،افسوس،
بر محيط رونق نارنج ها خط مماسى بود.
من به خانه بازگشتم،مادرم پرسيد:
ميوه از ميدان خريدى هيچ؟
ميوه هاى بىنهايت را كجا مىشد ميان اين سبد جا داد؟
گفتم از ميدان بخر يك من انار خوب.
امتحان كردم انارى را انبساطش از كنار اين سبد سر رفت.
به چه شد،آخر خوراك ظهر....
....
ظهر از آيينه ها تصوير به تا دوردست زندگى مىرفت.
فعلا


متوجه هستين كه يه سرگرمى جديد پيدا كرديم؟؟خدمت سربازى آرى يا اين كه چى؟!فقط خدا كنه آخرش مثل اين سريال هاى تلويزيون باشه.اين جورى باشه خيلى حال ميده.
فعلا


در قدم اول بايد بدونيم دين چيه.يعنى منظور ما از دين چيه.اگر در وحله اول دين رو به صورت يك مكتب ببينيم پس دين يه عنوان يك مكتب اصول و قواعدى داره.قواعدى كه به نوعى بايد اونهارو ستونهاى اين مكتب دونست.مثل اينكه خدا يكيست و شريك ندارد،پيامبرى بوده،كتابى هست كه از طرف خدا اومده،منجى اى وجود داره،روز قيامتى هست،بهشت و جهنمى هست و...مسائلى كه كليت دين رو ميسازن و به عنوان چارچوب دين هستند، تغيير پذير نيستند(و البته جنبه معرفتيه دين و در واقع همون شور و حال رو در موردش نظر نميدم چون چيزى نميدونم و به امثال حافظ و مولوى مربوطه).هيچ فرقى نميكنه،چه هزار و چهارصد سال پيش چه الان چه هزار و چهارصد سال ديگه،خدا بازهم يكيه و شريكى نداره.ولى اگر دين رو به عنوان يك مكتب قبول داريم،پس بايد اين مكتب جوابگوى مهمترين مسئله ما يعنى زندگى روزمره باشه(در واقع همون قيل و قال) و نوع عكس العمل ما رو در دنيا و در مقابل مسائلى كه به اونها برميخوريم،مشخص كنه و اين يعنى اين كه دين به صورت كاربردى در بياد.كاربردى اين كلمه مهميه و روش خيلى تاكيد ميكنم.دين و به طور كلى يك مكتب وقتى موفقه كه علاوه بر مسائل تئورى،مسائله كاربرديه محكم و كاملى داشته باشه.در اسلام وظيفه كاربردى كردن دين بر دوش ولىفقيه گذاشته شده.چون هيچ كدوم از ماها نه وقت،نه تخصص و نه حتى حوصله تحقيق و كاربردى كردن دين رو نداريم.هيچ كدوم از ماها تا به حال تمام قرآن رو نخونديم و عمده فعاليتمون در اين مورد محدود ميشه به هفته اى دو ساعت درس قرآن توى دبيرستان.ولى ميخوام اين سوال رو بپرسم.آيا تفاوتى بين اولين كتابى كه به عنوان رساله علميه نوشته شده (منظورم يك كتاب تخصصى در مورد دين كاربرديه) و آخرين رساله علميه اى كه يك ولىفقيه نوشته وجود داره؟در موردش فكر كردين.
من تحقيق نكردم و احتمال نميدم چندان تفاوتى وجود داشته باشه.منظورم يك واو يا يك جمله كم و زياد و پس و پيش نيست.منظورم اينه كه اگه اين دو كتاب رو جلومون بذاريم احساس كنيم دو تا فكر پشت اين دو كتاب هست.دو ديدگاه.درسته كه منابع يكين،ولى آيا بايد به دليل يكى بودن منابع برداشت ها هم يكى باشه؟
از هزارو چهارصد سال پيش تا به حال گفته شده سن ازدواج دختر از هشت(يا نه دقيق تو ذهنم نيست) سال به بالا باشه.يعنى اگر كسى بخواد دخترش رو در سن هشت سالگى شوهر بده كسى نميتونه بهش اعتراض كنه(من كه نديدم همچين چيزى ولى توى اين مملكت بعيد نيست همچين حركتهايى اتفاق بيفته).ولى تا به حال كسى از خودش پرسيده كه بعد از هزارو چهارصد سال،نوع نژاد بشر دچار تغييراتى نكرده؟آيا ميانگين عمر انسانها از هزارو چهارصد سال پيش تا الان تغييرى نكرده؟
يا مثلا از هزارو چهارصد سال پيش تا الان حكمه كه اگر تن مسلمون به غير مسلمون بخوره و خيس باشه مسلمون نجس ميشه.آيا درسته كه يك مسيحى يا هر كس كه از يك دين آسمونى پيروى ميكنه رو با يك كافر و كسى كه خدا رو انكار ميكنه به يك چشم ببينيم؟و آيا سطح و نوع روابط بين كشورها و فرهنگ ها و ملتها از هزارو چهارصد سال پيش تا الان هيچ تغييرى نكرده؟ آيا ديد،سطح فكرى و فرهنگ من و شما كه در قرن بيست و يك زندگى ميكنيم،از اينترنت استفاده ميكنيم،بلاگ ميسازيم و ميخونيم و هزار و يك چيز ديگه،با عرب هزارو چهارصد سال پيش يا نه با همون جدمون كه بعد از حمله عمر به عنوان نسل اول ايرانى كه مسلمون شد،سطح فكرى و توقعات يكسانى داريم و آيا سوالاتى كه من و شما به عنوان كسانى كه سرمون رو با اسم نسل سومى و راى اولى و دوم خردادى گرم كردن و در واقع فريبمون دادن با اون نسلها يكيه؟پس بايد به فكر تحولى در تفسير دين و بهتر بگم به روز كردن دين باشيم(يا بهتره بگم باشند).تفسير هزار سال پيش براى هزار سال پيش بوده و تفسير امروز براى امروز.نه تفسير هزار سال پيش به كار من و شما مياد و نه تفسير امروز براى نسل بعدى.
اميدوارم منظورم رو درست رسونده باشم.دنيا جاى بيرحميه و هر چيزى كه نخواد پابه پاش بياد ازش عقب ميمونه.
پ.ن:ميدونم يكى از مراجع تقليد گفته سن ازدواج دختر هجده ساله و ميدونم خامنه اى گفته كسى كه از خدا پيروى كنه نجس نيست ولى آيا همين دو نفر در طول هزارو چهارصد سال كافيه؟
فعلا


انگورى و خانومش سر يك مسائلى بحث كردن و بقيه رو هم در جريان گذاشتن.راستش موضوع بحثشون چند وقتيه ذهن منو مشغول كرده و الان فرصت خوبيه كه بيشتر در موردش فكر كنم.توى پستهاى بعدى نظرم رو مينويسم.
فعلا


انگورى و خانومش سر يك مسائلى بحث كردن و بقيه رو هم در جريان گذاشتن.راستش موضوع بحثشون چند وقتيه ذهن منو مشغول كرده و الان �رصت خوبيه كه بيشتر در موردش �كر كنم.توى پستهاى بعدى نظرم رو مينويسم.
�علا


پسر ديشب نميدونم چجورى گذرم افتاد به اينجا.حالا قيافه منو تصور كنين با صدوهفتاد كيلو وزن،سرمو تا گردن كردم تو مانيتور،يهو صداى گرگ مياد.رسما دو متر پريدم هوا.جالبيش اين بود كه من هميشه شبها اسپيكرها رو خاموش ميكنم كه صدا نكنن كسى بيدار بشه ولى ايندفعه باز بودن.خلاصه رفتين نترسين.
فعلا


آن که بر برف قدم نهد
رد پايي به جاي ميگذارد
که آدمي را به تعقيب خويش
ترغيب ميکند ....


اين شهاب حسينى بيچاره يه بدشانسى تو زنگيش آورده.اون لك لك كذايى كه داشته اونو ميبرده تا برسونه به بابا ننش، يه چند صد كيلومترى اين ور تر پرتش كرده.اگه هندى بود الان رو دست اميتا پاچان رو هم زده بود.حيف كه ايرانيه و ايرانى جماعت هم حوصله اين قرتى بازيها رو نداره
فعلا


هر كارى ميكرد انجام داد
از افاضات استاد جوات كوچه بن بستى
فعلا


مخلص هرچى رئالى بامرامه.آقا اين چمپيونز ليگ چرا امسال گوز پيچه؟؟يه هفته بازيه دو ماه بازى نيست
فعلا


اين رفيق ما كارش درسته.احتمالا در آينده خيلى چيزا ازش ياد ميگيرم.چون الان نه پول ديجيتال دارم نه اين كه آماتور جماعت غلط ميكنه ديجيتال دستش ميگيره.
فعلا


آى حال ميكنم وقتى ميرم اينجا لينك ثابتم رو ميبينم.آى حال ميدهههههههههههههه.
فعلا


پيشنهاد بتون ميكنم حتمن بهش عمل كنين.هر وقت خواستين ناتوردشت رو بخونين، بيخيال مقدمه مترجم بشين وگرنه بالا ميارين.اميدوارم اگر زمانى خواستم يه همچين شاهكارى رو ترجمه كنم(حال ميكنين آينده نگرى؟) مجبور به نوشتن همچين مقدمه اى نشم
فعلا


آقا جون هركى دوست دارين بگين چطورى ميشه عكس گذاشت اينجا
فعلا


رئال عقشولى سه هيچ بازى اين هفته رو برد.سعى كنين گلهاشو ببينين چون از معدود بازيهايه كه رونى پاس گل داده با اين كه ميتونست خودش بزنه.
پيغام هفته: بارسااااااااااااااا تو يك سوسكىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىى
فعلا


اسم كيميا كه ميخوره به گوشم ياد خيلى چيزا ميوفتم.اگه دزبول پيشم باشه نيش دوتامون تا بناگوش باز ميشه.نه از خباثت يا اين كه پيش خودمون فكر كنيم كه چه حالى كرديم چون هيچ اتفاقى نيوفتاد كه حال كرده باشيم يا نكرده باشيم.يكى از اون چيزايى كه يادم ميوفته اين كلمه ست.جغله. راستش اين رو اينجا نوشتم كه اگه كيميا اومد اين ورا(نميدونم چند درصد احتمال بدم شايد صفر درصد) بدونه اونى كه خودشو پشت يه پسوند خرس قايم كرده همونيه كه دو سال پيش وقتى با يكى از رفيقاش داشت از پل عابر پياده ميومد پائين پشت سرش بودى و مطمئن شدى كه فريد كيه.اگه به مريم هم اينجا رو نشون بدى كه مثلا يعنى به هيچ جام نيست.خوبيش اينه كه همه چيز رو نميدونم.راستى وقت كردى يه پيرهن براش بخر كه اون پيرهن سبز چارخونه رو ديگه نپوشه.يه چيزم بگم كه حال كنى نيكول كيدمن منو ياد تو ميندازه مخصوصا استيلش.در ضمن شماره تو داشتم حتى قبل از اون جريان جغله ولى هيچ وقت مزاحمت نشدم.چراشو نميدونم حتى اگه دليلشو ترس بذارى هم فرقى برام نميكنه.
فعلا


حاجى ديدين طرفداره رئال باشه؟؟


از بلاگهايى كه ديشب تازه پيدا كردم يكيش اينه كه از اينجا رفتم.اولش نوشته كه لينك بدين تا لينك بدم.سر همين ما كليد كرديم بلكه يتونيم يه لينك باحال بديم و ...خلاصه ما نشستيم از پائين به بالا خونديم،نشد.از بالا به پائين خونديم،نشد.از راست به چپ خونديم،از چپ به راست خونديم،بازم نشد.ديديم نخير هيچ نقطه مشتركى پيدا نكرديم(اگه دختر بودم و ايشون ميومد خواستگاريم به خاطر همين مسئله باهاش ازدواج ميكردم)خلاصه ديديم ايشون هرى پاتر ميخونه،ما ناتور دشت و زمين سوخته.ايشون شمال شرقه ما جنوب غرب.ايشون سال آخرم تموم كرده ما اندر خم ترم اوليم.مهمترين دستاوردمون هم اين بود كه فهميديم مشهد هم خيابون سى مترى داره مثل اين شهر كوفتى.ديگه به چيزى نرسيديم.ولى الحق كار لينك دادنش حرف نداره.مخصوصا لينك گاوخونيش.
فعلا


قسمت سوم ماتريكس از پنجم نوامبر ميره روى پرده.و از چهارم نوامبر ميتونيم توى سىدى كلوپها پيداش كنين.سايتش باز نكرد تا بتونم لينك بدم امشب باز شد ميلينكم.
فعلا


دارم فكر ميكنم چرا كارتون جودى ابوت رو به پخش مستقيم آرسنال- ليدز ترجيح دادم؟؟
فعلا


بانوى ارديبهشت در مورد مادربزرگش نوشته كه سرطان گرفته.اولا براش دعا ميكنم كه خوب بشه هر چه زودتر.
ولى اصلش اينجاست كه وقتى خوندمش ياد مادربزرگ خودم افتادم.من هيچ كدوم از پدربزرگ هامو نديدم،مادر پدرم هم وقتى دو سالم بود رفت و چيزى ازش يادم نيست.ولى مادر مادرم،بهش ميگفتيم ننه.سال 73 بود مهر ماه. عموم شب اومد خونمون با پدرم تو حياط صحبت كرد و من چشمهاى پدرم يادمه كه سرخ شدن.به مادرم گفت لباس بپوش بريم.مادرم يكدفعه گفت:برا ننه اتفاقى افتاده. و من كه اصلا منظورش از اتفاق رو نميفهميدم زدم زير گريه.اونا رفتن و من هم افتادم روى تختم و گريه كردم.از اون گريه ها كه نميفهمى كى خوابت ميبره.يكدفعه كسى بيدارم كرد مادرم، پدرم رو فرستاده بود دنبال من و با بقيه رفتيم،رفتيم و رفتيم.اون صحنه هيچ وقت از ذهنم پاك نميشه.اون در فلزى،اون درگاهى،اون دو تا پله سيمانى،اون بوسه دايى،اون در كوچيك فلزى،اون حياط،اون درخت نارنج،اون چمن،اون درخت انجير كه هر سال مسابقه بود سر انجيراش،اون درخت انار كه نصف اناراشو با صادق پسرداييم نرسيده ميخورديم و ننه دعوامون ميكرد،اون گوشه زير راه پله كه ننه نون تيرى مىپخت،صبحونه هاى صبح جمعه،تخم مرغ عسلى،كره محلى،شب هاى تابستون نشستن روى تخت سيمى و تا ديروقت حرف زدن،پشه بند،پتو قرمز خوشكله كه مادرم فقط براى ننه درش مياورد وقتى ميومد اهواز.مو بافتنش بعد از اين كه حنا ميذاشت.كمد ديوارى كه يه قرصاى ريز گرد زرد رنگ توش پيدا ميكرديم و هيچ وقت جرئت نكرديم بپرسيم چى بودن ولى هميشه ميخورديمشون و هيچيمون نميشد يا اگه شد يا نفهميديم يا هنوز نفهميديم.يادت بخير ننه يادت بخير
فعلا


هولدن
اصلانى
من
دلتنگى دلتنگى دلتنگى
10/8
2:42


آى حال ميكنم نه فيزيك ميخونم نه شيمى نه رياضى.آى حالللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل مىكنم.
فعلا


وسط دوتا ماه پرى (به معناى واقعيه كلمه)داره راه ميره هيچى،دستشم انداخته دور كمر هر دوتاشون.خوب آدم احساس گرماى شديد (در حد سوختگى) در يكى از نقاط مبارك بدنش ميكنه.
فعلا


دوست‌داشتني‌ها

Magnum Photo
hichkas
TRANSLATION
My Photos

!ما اينيم

فعلا حرفي درباره خودم ندارم،بعدا ميگم



<-----پست الكترونيك <-----ارتباطات

آرشيو

10/01/2003 - 11/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
05/01/2004 - 06/01/2004
06/01/2004 - 07/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
08/01/2004 - 09/01/2004
09/01/2004 - 10/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
02/01/2005 - 03/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005
04/01/2005 - 05/01/2005
05/01/2005 - 06/01/2005
06/01/2005 - 07/01/2005
07/01/2005 - 08/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
09/01/2005 - 10/01/2005
11/01/2005 - 12/01/2005
12/01/2005 - 01/01/2006
01/01/2006 - 02/01/2006
02/01/2006 - 03/01/2006
03/01/2006 - 04/01/2006
04/01/2006 - 05/01/2006
05/01/2006 - 06/01/2006
06/01/2006 - 07/01/2006
07/01/2006 - 08/01/2006
08/01/2006 - 09/01/2006
09/01/2006 - 10/01/2006
10/01/2006 - 11/01/2006
11/01/2006 - 12/01/2006
12/01/2006 - 01/01/2007
01/01/2007 - 02/01/2007
03/01/2007 - 04/01/2007
04/01/2007 - 05/01/2007
05/01/2007 - 06/01/2007
06/01/2007 - 07/01/2007
11/01/2007 - 12/01/2007
04/01/2008 - 05/01/2008
06/01/2008 - 07/01/2008
07/01/2008 - 08/01/2008
08/01/2008 - 09/01/2008
09/01/2008 - 10/01/2008
01/01/2009 - 02/01/2009
06/01/2009 - 07/01/2009


پيوندها

Agha DaDaSh!
NeDa
Mr. President
acetaminophen
aaab
ahwazok
bache mis
raul4ever
nemesis
cigari
chemidunam
ghara!!
navid ronaldo
kianpars
Yeki az Paris
Don Quichotte
bahare
farima